English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1594 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
post fix U در پایان واژه چسباندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
eol U پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminates U پایان دادن پایان یافتن
terminated U پایان دادن پایان یافتن
terminate U پایان دادن پایان یافتن
portmanteau U واژه مرکب از دو واژه
portmanteaus U واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux U واژه مرکب از دو واژه
adhibit U چسباندن
pastes U چسباندن
agglutinate U : چسباندن
paste U چسباندن
glutinate U چسباندن
sellotape U چسباندن
sellotaped U چسباندن
sellotapes U چسباندن
concatenate U چسباندن
close-fitting U چسباندن
close fitting U چسباندن
cementation U چسباندن
stick U چسباندن
gum U چسباندن
sellotaping U چسباندن
pasting U چسباندن
to sew on U چسباندن
gums U چسباندن
gumming U چسباندن
pasted U چسباندن
gummed U چسباندن
glueing U چسباندن چسبیدن
glue U چسباندن چسبیدن
knock together U بهم چسباندن
cut and paste U بریدن و چسباندن
conglutinate U بهم چسباندن
gluing U چسباندن چسبیدن
tags U اتیکت چسباندن به
glues U چسباندن چسبیدن
seal U محکم چسباندن
tag U اتیکت چسباندن به
seals U محکم چسباندن
agglutination U عمل چسباندن
cement U سمنت کردن چسباندن
attaching U چسباندن الصاق کردن
pasting U نوعی شیرینی چسباندن
attaches U وصل کردن چسباندن به
attaches U چسباندن الصاق کردن
attach U وصل کردن چسباندن به
attach U چسباندن الصاق کردن
cemented U سمنت کردن چسباندن
cementing U سمنت کردن چسباندن
cements U سمنت کردن چسباندن
attaching U وصل کردن چسباندن به
compaction U عمل بهم چسباندن
to glue on [to] U چسباندن [روی چیزی]
to stick on [to] U چسباندن [روی چیزی]
pastes U نوعی شیرینی چسباندن
pasted U نوعی شیرینی چسباندن
paste U نوعی شیرینی چسباندن
fastens U چسباندن سفت شدن
To stick a poster on the wall. U اعلان به دیوار چسباندن
fastened U چسباندن سفت شدن
fasten U چسباندن سفت شدن
to paste something with paper U کاغذ روی چیزی چسباندن
to put a slur on any one U لکه بدنامی بکسی چسباندن
bond U متصل کردن چسباندن اتصال
bind U چسباندن صحافی کردن ودوختن
binds U چسباندن صحافی کردن ودوختن
set tiles U فرش کردن یا چسباندن کاشی بدیوار
scarfing U چسباندن دو قطعه به یکدیگربه وسیله چسب
bonding U چسباندن دو یا چند قطعه چوبی توسط چسب
paged U عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
page U عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
to put a notice on a door U اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
pages U عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
bill posters U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill poster U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
binds U چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
bind U چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
neologisms U نو واژه
mosul U واژه
worded U واژه
word U واژه
term U واژه
termed U واژه
terming U واژه
neologism U نو واژه
score out that word U ان واژه را خط بزنید
neologisms U واژه جدید
neologisms U واژه تراشی
pejorative U واژه تحقیری
synonym U واژه مترادف
buzz words U رمز واژه
punctuation for reference U زیر واژه
glossary U واژه نامه
philologist U واژه شناس
neologism U واژه تراشی
stimulus word U واژه محرک
word-blindness U واژه کوری
word blindness U واژه کوری
word U واژه سخن
glossaries U واژه نامه
cognate U واژه هم ریشه
worded U واژه سخن
the root of a word U ریشه واژه
neologism U واژه جدید
word count U واژه شماری
word deafness U واژه کری
word order U ترتیب واژه ها
wordbook U واژه نامه
synonym U واژه هم معنی
synonyms U واژه مترادف
dissylable U واژه دوهجائی
wordbook U واژه نامه
word book U واژه نامه
dictionary U واژه نامه
keyword U واژه کلیدی
glossary U واژه نامه
lexicon [dictionary] U واژه نامه
loanword U واژه عاریه
loanword U واژه بیگانه
synonyms U واژه هم معنی
lexicology U واژه شناسی
paronym U واژه هم ریشه
buzz word U رمز واژه
coinage U ابداع واژه
neolalia U واژه تراشی
intercalation U واژه افزایی
dictionary sort U ترتیب واژه نامهای
polysllable U واژه جند هجائی
prandial U واژه شوخی امیز
english words U واژه ها یا لغات انگلیسی
lexicons U واژه نامه دیکسیونر
lexicon U واژه نامه دیکسیونر
this word means a dog U این واژه یعنی سگ
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
octosyllable U واژه هشت هجائی
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
septisyllable U واژه هفت هجائی
an inseparable prefix U سر واژه جدا نشدنی
logomachy U بازی واژه پردازی
wordprocessing program U برنامه واژه پردازی
wordage U کلمات واژه بندی
word span test U ازمون فراخنای واژه ها
word choice test U ازمون واژه گزینی
word building test U ازمون واژه سازی
teragram U واژه چهار حرفی
word association test U ازمون تداعی واژه ها
pentasyllable U واژه پنج هجائی
homely [British E] <adj.> U بیمزه [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> U خفه [واژه تحقیری]
syncopation U کوتاه سازی واژه
homely [British E] <adj.> U سنگین [واژه تحقیری]
malaprop U کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
spicery U انباری ادویه [واژه قدیمی]
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
dictionaries U کتاب لغت واژه نامه
dictionary U کتاب لغت واژه نامه
lexicography U فرهنگ نویسی واژه نگاری
glossary U واژه نامه ضمیمه کتاب
glossaries U واژه نامه ضمیمه کتاب
slang U واژه عامیانه وغیر ادبی
rebus U نشاندادن واژه ها بصورت مصور
purism U واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
God bless [you] ! U خدا حافظ [واژه کهنه]
a word with a pejorative connotation U واژه ای با معنای ضمنی منفی
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
nomenclature U فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
catch-phrases U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
homely [British E] <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
cantoria U [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
bawdry U زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
catch-phrase U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
parathesis U پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
sanshifter U واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
alinik design U واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
Genius Loci U نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
to inspan oxen U این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
anglo-chinois U [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
label U اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labeling U اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labelled U اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labels U اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
kpsi U [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
logograph U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
logogram U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
is intervocalic U حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
this word occurs in gulistan p U این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
immortality U بی پایان
limit U پایان
eternality U بی پایان
incessant U پی در پی بی پایان
inconclusive U بی پایان
ending U پایان
conclusion U پایان
endings U پایان
periods U پایان
infinite time U بی پایان
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1affixation
1popsicle
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com